هر جایی آدم دسته گل به آب میدهد، بدهد. یک جوری میشود. جمع و جورش کرد، فقط نور چشم و پاره جیگر و امید دل آدم دسته گل به آب ندهد.
هر جایی آدم دسته گل به آب میدهد، بدهد. یک جوری میشود. جمع و جورش کرد، فقط نور چشم و پاره جیگر و امید دل آدم دسته گل به آب ندهد. که متأسفانه اخیراً مال صدا و سیما داده. از قرار معلوم «کامران نجفزاده» بزرگترین خبرنگار خاورمیانه و حومه چند وقت پیش گزارشی ارسال فرمودهاند از پاریس و در آن در باب بازی جوانمردانه دو تیم فوتبال تصاویری پخش کرده و شرح ماجرا را به سمع و نظر بینندگان محترم خبر 30/20 و 22 رسانده است که کسی خبر داغ گزارشگر ویژه را ندیده سر بر بالین نگذارد.
فقط یک مشکل کوچک وجود داشته که موضوع گزارش 4 سال پیش رخ داده است و کامران جان تصاویر را از سایتهای دانلود ویدئوی گرفته و خبر نوشته رویش و فرستاده.
1- به این میگویند استفاده بهینه، خبرنگاری میفرستیم پاریس تا از لیگ هلند برایمان تصویر دانلود کند از اینترنت. خب با این سرعتی که اینترنت در کشور ما دارد که عمراً نمیشد تصاویر را دانلود کرد. اگر هم میشد، هزینه تلفنمان بالا میرفت که خدا را شکر، بالا نرفت.
2- تصاویر قدیمی است، باشد، از قدیم گفتهاند «الدرس حرف و التکرار الف». چه درسی بهتر از جوانمردی و پاک زیستن که همهاش از کسب حلال پدید میآید. نمونهاش همین خبرنگاران ارجمند خاورمیانه و حومه که همین صداقتشان ما را کشته!
3- اشتباه باشد هم عیبی ندارد. از صبح تا شب مردم هندیکم بر کف دنبال سر بچههای شیرخوار و نوپایشان میگردند تا بلکه بچهشان یک گاف با نمک بدهد که تصویرش را ضبط کنند و خودشان هزار بار ببینند و قربان قد و بالای بچه با نمکشان بروند. بعد هم بفرستند تلویزیون صد دفعه در برنامههای گوناگون پخش کند. حالا تلویزیون نباید پخش کند تصاویر شیرینکاریهای کامران جان را؟
زمان مناسب بارداری به روایت وزیر
دیروز روزنامهای تیتر زده بود: «هشدار خانم وزیر به زنان ایرانی»
ماجرا از این قرار است که سرکار خانم مرضیه وحیددستجردی پنجشنبه هفته گذشته در حاشیه کنگره زنان و مامایی گفته است: «زنان در صورت تصمیم به بارداری سعی کنند در دوران اپیدمی و ناندومی آنفلوآنزای نوع A اقدام به بارداری نکنند».
فقط یک نکته کوچک هم به عرض برسانم که پیشبینی میشود این دوران حدود دو تا سه سال باشد، که البته خانم وزیر به این نکته اشارهای نکردهاند. طبیعتاً این سفارش موقعیتهای گوناگونی پدید میآورد.
موقعیت اول: دادگاه خانواده
زن: آقای قاضی من خواهش میکنم من رو از دست این دیو پلید نجات بدین.
قاضی: چرا؟ مگه چی شده خانوم؟ چرا اینقدر از شوهرتون ناراحتین؟
زن: هیچی، دیشب داشت یواشکی میاومد توی اتاق خوابمون.
قاضی: خب عیبش چیه؟ توی اتاق خواب همسایه که نمیرفته.
زن: این میخواد منو بکشه!
قاضی: آخه چرا؟ همسرتونه.
زن: مرتیکه از من بچه میخواد! میخواد من آنفلوآنزای خوکی بگیرم.
قاضی: غلط کرده. اگه نظر «بد» داره و مطمئن هستین، بگم سه سال بندانزش هلفدونی.
موقعیت دوم: آرایشگاه زنانه
زری خانوم: والا خدا شانس بده. واقعاً ثریا شوهر کرد؟ اونم توی این موقعیت بحرانی که شوهر گیر فلک نمییاد؟
پری خانوم: آره پس چی، یه جوون باکلاس و برازنده و پولدار و خوشتیپ.
زری خانوم: اوه! اوه! این جوری که تو میگی با اخلاقی که من از اون ثریای جیگر در اومده میشناسم، آنفلوآنزای خوکی روی شاخشه!
پری خانوم: نه خواهر. دو قبضه شانس آورده. شوهره اجاقش کوره!
زری خانوم: والا اون شوهر رو باید بذاره روز سرش قیمه قورمه کنه.
پری خانوم: قیمه قورمه نه! حلوا حلوا!
زری خانوم: چه میدونم. اونقده حرصم گرفته که نمیدونم چی میگم.
شهرام شکیب